برگی از دفتر خاطرات
بسمه تعالی
همه مقدمات برای شهادت حضرت زهرا(ص)و برگزاری
هرچه باشکوهتر مراسم شهادت آن بزرگ بانوی
عالم اسلام فراهم میشد_جلسات آزمون محققین
مرکز فقهی ائمه اطهار علیهم السلام مشهد مقدس
در حال برگزاری بود.
شور وحال درس و بحث و آزمون و اشتغال به تحصیل
همه ی فکراساتید و طلاب محترم مرکز فقهی و
مسئولین آنرا به خود مشغول کرده بود.
چون خوشحالی و رضایت مرجع عالیقدر جهان تشیع
حضرت آیت الله العظمی آقای فاضل لنکرانی را در
تعلیم و تعلّم می دانستند_ولی آه_آه_آه
چه لحظه ی تلخی بود _چه تلفن جانکاهی_
یک زنگ تلفن_
یک خبر کوتاه_
این تماس تلفنی چند ثانیه بیشتر طول نکشید ...
آن طرف مکالمه کوتاه فرزند برومند حضرت آیت الله
العظمی آقای فاضل لنکرانی حاج احمد آقا بود ...
مذاکرات چه بود_خدایا_ولوله شد_غوغا شد_
صدای گریه_
چهره های درهم_
حضور جمعیت در مقابل مرکز_
خدایا همه گریه می کنند...
همه کمک می کنند اما
برای سیاه پوش کردن مرکز...
به یاد شب عاشورا می افتم_
چه غوغایی به پاشده...
علماء دسته دسته برای تسلیت می آیند.
صدای قرآن عبدالباسط تمام خیابان آزادی را
پوشش می دهد_
همه به دنبال عکس آقا هستند...
مقدمات سفر به قم و حضور در مراسم تشییع
فراهم می شود...
گفتنی زیاد است_وناگفته فراوان،
باشد برای مجالی دیگر...
بار خدایا آن یار سفر کرده و آن حامی ولایت را با
حضرت علی علیه السلام
وحضرت زهرا سلام الله علیها
محشور فرما................
والسلام ( محب اهل بیت )